نقطه‌ی عطف

ساخت وبلاگ

خیلی وقت است که این‌جا از خودم و روزهایم ننوشته‌ام. آخرین‌بار را یادم نمی‌آید.

آن شب به مهدی می‌گفتم از نزدیک‌شدن به آزادی. از درآمدن از زندان کوچک. و البته که زندان‌های بزرگ‌تر هنوز هستند. و روزهایی که درباره‌شان هیچ پیش‌زمینه و ایده‌ای ندارم. آینده‌ای مبهم همراه با کورسویی از امید و خوش‌بینی.

تنها چیزی که از آن مطمئن هستم، این است که سفر را دوست دارم و از ثابت ماندن برای مدتی طولانی بدم می‌آید. امیدوارم که واقعیت زندگی، من را مجبور به چیزی که دوست ندارم، نکند. و امیدوارم که ورِ احمق و کله‌شقم زمام امور را در دست بگیرد.

روزهای تازه‌ای در پیش‌اند که شباهتی به روزهای قبل ندارند. و من باید گم نشوم. و من باید ضرباهنگ مهدیاربودن‌م را حفظ کنم و با گردباد واقعیات نروم.

مهدیار عزیزم! من تمام تلاشم را خواهم کرد. و قول می‌دهم که با نبودنت نباشم.

کیمیاگر...
ما را در سایت کیمیاگر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmahdiyardelkashf بازدید : 182 تاريخ : دوشنبه 5 تير 1396 ساعت: 6:30