آیا همین بود؟

ساخت وبلاگ



صورتت را به یاد نمی‌آورم

کدام تیر برق بودی؟

درختی ممنوعم

ممنوع، مثل دنده عقب در اتوبان


درخت‌ها شبیه هم نیستند

چراغ‌های اتوبوس‌

درخت‌های کنار جاده را به نام می‌شناسند.

آیا تا به حال درختی را روی صندلی اتوبوس دیده‌ای؟


پرنده‌ها طوری نگاهم می‌کنند

که انگار مرا می‌شناسند

از زندگی چیزی نمی‌دانم

فقط می‌دانم اگر انسان، کافی بود

دلم نمی‌خواست پرنده باشم


راه می‌روم

و خودم را از روبرو می‌بینم

آیا زندگی همین بود؟





یک. چگونه فراموش کنم / که جوانی من چطور سرد و خاموش گذشت؟ / چگونه زندگی روزمره جای همه‌چیز را گرفت / و عمرم مثل دعای یکشنبه‌ی کلیسا / یکنواخت و خسته‌کننده سپری شد؟ /چه راه‌ها دوشادوش آن‌کس رفتم/ که اصلا دوستش نداشتم / و چه بارها دلم هوای آن‌کس کرد که دوستش داشتم / حالا دیگر راز فراموشکاری را / از همه‌ی فراموشکاران بهتر آموخته‌ام / دیگر به گذشت زمان اعتنایی نمی‌کنم / اما آن بوسه‌های نگرفته و نداده / آن نگاه‌های نکرده و ندیده را / که به من باز خواهد داد؟ (آنا آخماتووا)


کیمیاگر...
ما را در سایت کیمیاگر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmahdiyardelkashf بازدید : 169 تاريخ : شنبه 4 دی 1395 ساعت: 14:45